فرمانده لشکر27 محمد رسول الله(ص) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در سال 1336 ه.ش در قهرود یکی لز شهرهای شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی را در این روستا به پایان رسانیدو وارد هنرستان گردید. بعد از اخذ دیپلم در رشته نساجی، به سربازی رفت. دوران خدمت وظیفه او با مبارزات انقلابی امت اسلامی ایران همزمان بود. با وجود خفقان شدید حاکم بر مراکز نظامی، اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) را مخفیانه به پادگان عباس آباد تهران منتقل و آنها را پخش میکرد. پس از فرمان حضرت امام خمینی(ره)، خدمت سربازی خود را رها نمود و با پیوستن بهصف مبارزین در راه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی فعالیت کرد و در جریان تشریف فرمایی حضرت امام(ره) نیز جزو نیروهای انتظامی کمیته استقبال بود.
در بهار سال 1358 به هنگام تاسیس سپاه پاسداران کاشان با احساس تکلیف، به عضویت سپاه درآمد و در قسمت اطلاعات مشغول به خدمت شد.
تابستان سال 1359 داوطلبانه برای مبارزه با ضدانقلاب عازم کردستان گردید و در سپاه پیرانشهر با واحد اطلاعات – عملیات همکاری کرد. پس از مدت کوتاهی، به واسطه بروز رشادت و دقت عمل، به عنوان مسئول اطلاعات – عملیات این سپاه معرفی گردید. از جمله فعالیتهای شهید در منطقه خونرنگ کردستان،انجام شناسایی عملیات و آزادسازی منطقه دزلی و ... بود که توسط نیروهای تحت امر و با هدایت او صورت گرفت.
شهید کریمی بعدها همراه سردار جاویدالاثر برادر متوسلیان و شهید چراغی به جبهه های جنوب عزیمت کرده و به عنوان مسئول اطلاعات – عملیات تیپ محمد رسول الله(ص) به فعالیت خود ادامه داد.
این سردار دلاور اسلام در عملیات فتح المبین از ناحیه پا بشدت مجروح شد و حدود 2 ماه بستری بود و در این ایام (به توصیه پدرش) مقدمات ازدواج خود را فراهم کرد.
بنابه اظهار همسر شهید، مراسم عقد آنان در 21 مهر سال 1361 انجام شد. فردای آن روز (یعنی در 22 مهرماه) با هم به گلزار شهدای دارالسلام رفتند و با شهدا تجدید عهد و پیمان کردند. نزدیکیهای عملیات مسلم بن عقیل(ع) بود که عباس با همان وضعیت مجروح (عصا به دست) به صف رزمندگان لشکر پیوست و حضور او با این حال، در تقویت روحیه رزمندگان اثر به سزایی داشت.
در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان مسئول اطلاعات سپاه 11 قدر (که تازه تشکیل شده بود) معرفی گردید و مدتی به مسئولیت فرماندهی تیپ سوم سلمان از لشکر 27 حضرت رسول(ص) منصوب گردید و در کنار بسیجیان دریادل، به نبردی بی امان علیه دشمن بعثی صهیونیستی پرداخت و تا عملیات خیبر در این مسئولیت انجام وظیفه کرد.
با شهادت شهید بزرگوار حاج محمد ابراهیم همت در عملیات خیبر، فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله(ص) را به عهده گرفت.
انس ویژهای با قرآن داشت. روزانه حتماً آیاتی از کلام الله مجید را تلاوت می کرد. به تعقیبات نماز اهمیت می داد. همواره با وضو بود. در مجالس دعا، عموماً حالاتش دگرگون می شد. به ائمه طاهرین(ع) عشق می ورزید و از محبین و دلسوختگان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بود.
رفتار، گفتار و برخوردهای شهید در خانواده، اجتماع و سپاه حاکی از آن بود که او سعی می کرد برنامه های تربیتی اسلام را در هر جا که حضور دارد به مورد اجرا بگذارد. بشدت از غیبت دوری می کرد و اگر کوچکترین سخن و سعایتی از کسی می شد، اظهار ناراحتی می کرد و نمی گذاشت صحبت او ادامه یابد.
در مقابل مؤمنین متواضع و فروتن بود. به کودکان احترام می گذاشت. هر وقت به آنها اشاره می کرد می گفت: «اینها مردان آینده هستند، دلیر مردان جبههاند و ...»
ویژگیهای بارز اخلاقی، از او شخصیتی ساخته بود که ناخودآگاه دیگران را مجذوب خود می ساخت. همسر محترمه شهید در این باره می گوید:
از رفتار، نشست و برخاست و نیز صحبتها و برخوردهای شهید احساس عجیبی به انسان دست می داد. هنگامی که من با ایشان روبرو می شدم بی اختیار خود را ملزم به رعایت ادب و احترام در مقابل او می دیدم.
حاج عباس در اثر استمرار بخشیدن به برنامه های تربیتی اسلام برای نیل به مقام و مرتبه انقطاع الی الله تلاش می کرد و هیچ نوع علاقه و میلی که معارض با حب الهی و رضا و خشنودی او باشد در وجودش باقی نمانده بود.
اخلاق فرماندهی
با توجه به ضرورت انقلاب اسلامی در داشتن الگو و معیار خاص در چارچوب اسلام، یک نوع اعمال فرماندهی در جریان جنگ عراق علیه ایران اسلامی، براساس تعالیم مکتب و رهنمودهای امام عظیم الشان(ره) تجلی پیدا کرد، که با فرماندهی مرسوم در سازمانهای نظامی مغایرت داشت؛ فرماندهی براساس پیوندها و اعتقادات قلبی به جای امر و نهی بی روح و انجام دستورات و فرامین از روی تعبد و عشق و اعتقاد، به جای اطاعت چشم و گوش بسته و عاری از روح و عشق.
در این نوع فرماندهی اگر فرمانده خود را موظف بداند که در مورد مسائل مختلف با همکاران مشورت کند، آراء و نظرات آنها را بشنود و بعد تصمیم بگیرد، در نتیجه، همه با جان و دل می پذیرند و به وظیفه و تکلیفشان عمل می نمایند و همه تسلیم دستورات و اوامر الهی می شوند. در این دیدگاه، اطاعت از فرمانده، اطاعت از خداست و تخلف از او خلاف شرع است.
شیوه های فراوان در سپاه در سیره فرماندهان شهید تبلور یافته، الگوی روشن این گونه فرماندهی است، شهید کریمی نیز با الهام از این شیوه الهی مانند سایر سرداران غیور جبهه اسلام، با صلابت و استواری، رزمندگان را در جهت عقب زدن و تعقیب قوای مضمحل دشمن هدایت می کرد و لحظه ای از این امر مهم غفلت نداشت.
در برابر مشکلات، خونسردی خود را حفظ می کرد و در انجام هر کاری توکلش به خدا بود. با آرامش خاطر و امیدواری کامل به نتیجه اقداماتش، وارد عمل می شد. صبر و استقامت با او عجین بود و وجودش در بین سربازان امام زمان (عج) مایه دلگرمی و حرکت بود.
با بسیجی ها مانوس و صمیمی بود و به آنها عشق می ورزید. در کنار آنها بر روی خاک می نشست، با آنها غذا می خورد، به درد دل آنها گوش می داد، آنها را راهنمایی می کرد و تا آنجا که از دستش بر می آمد مشکل آنان را حل و فصل می کرد و ارتباط و سرکشی از خانواده شهدا توسط او زبانزد همگان بود.
سرانجام این شهید سعید در روز پنج شنبه 23 اسفند سال 1363 در حالی که آخرین دستور ابلاغی از جانب قرارگاه را در عملیات بدر (منطقه شرق دجله و شمال القرنه) اجرا می کرد (و لبخندی متین بر لب داشت) بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سرش مجروح شد و جان را به معشوق تسلیم نمود.
به هنگام انعکاس خبر شهادت عباس، خانواده معظم شهدای لشکر 27 محمد رسول الله(ص) دگربار احساس شهادت فرزندشان را به خاطر آورده و در رثای آن سردار رشیدن اسلام اشک تاثر جاری کردند.
رسول علینژاد در سال 1336 در روستای برگه ساری از توابع استان مازندران دیده به جهان هستی گشود.
روزهای کودکی و نوجوانی را در کنار بچههای باصفا و بیآلایش روستا سپری کرد تا به سنین جوانی رسید. دوران نوجوانی رسول مصادف با مبارزه و قیام مردم بر علیه رژیم شاهنشاهی پهلوی بود؛ روزهایی که تمام جوانان یک صدا دل به پیر جماران سپردند و برای رسیدن به استقلال و اسلام حتی از جان خویش هم دریغ نکردند.
ناقوس جنگ که به صدا درآمد، رسول کولهبارش را بر دوش انداخت و برای یاری رزمندگان اسلام لباس سبز سپاه پاسداران را به تن کرد و دلیرانه در مقابل سپاه کفر ایستاد. بوی عملیات میآمد، آری عملیات والفجر 8، عملیاتی که رسول در آن کربلایی شد و در تاریخ 21/11/1364 در حالی که 28 سال داشت، در منطقهی فاو بوسه بر سجدهگاه عشق نمود و خونینبال تا اوج شهادت پر گشود.
سیداسماعیل طباطیایی فرزند سیدعلیمحمد، در پنجم بهمنماه سال 1334 در خانوادهای معتقد و مذهبی در شهرستان پل سفید از توابع سمنان دیده به جهان گشود.
در دوران طفولیت روح مطهرش با قرآن و سیرهی معصومین (ع) مأنوس شد. تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی طی کرد و پس از آن برای کسب علوم و معارف اسلامی راهی حوزهی علمیه گردید.
در سال 1350 یک سال در محضر آیتالله فرقانی، یک سال در محضر آیتالله ریاضی از علمای حوزهی علمیهی سمنان تلمّذ کرد و بعد از آن راهی شهر مقدس قم شد و در حوزهی علمیهی قم از محضر استاد آیتالله نجفی بهره جست.
از بدو ورود به قم به فعالیتهای سیاسی علیه رژیم حاکم پرداخت و برای نشر فرهنگ اسلام ناب محمدی (ص) در دورترین نقاط میهن اسلامی به تبلیغ و توزیع اعلامیههای حضرت امام (ره) همت گماشت. وی در ماههای رمضان و محرم و صفر به فعالیتهای سیاسی خود شدت بخشید و مردم را برای مبارزه با رژیم ستمشاهی هدایت کرد. پس از قیام طلاب و فضلای حوزههای علمیهی قم از هیچ کوششی فروگذاری نکرد و همراه برادر شهیدش سیدابراهیم طباطبایی در پیشبرد اهداف انقلاب نقش به سزایی داشت. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، دو سال تحصیل را رها کرد و با شوق و اشتیاق فراوان در دفتر تبلیغات اسلامی قم مشغول شد و از محضر اساتیدی چون آیات عظام صادقی، فلسفی، ابوترابیان و مشکینی بهرهمند گردید.
وی در شهریور 1358 ازدواج کرد که ثمرهی این ازدواج سه فرزند دختر و یک فرزند پسر است. طباطبایی فردی صبور و خویشتندار بود و شکیبایی وی در برابر مشکلات کمنظیر بود.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در نوزده دیماه 1359 برادر کوچکش شهید شد و از آن به بعد وی بارها به عنوان مبلغ و رزمنده در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت. در آذرماه 1360 برای خدمت به مردم شهیدپرور استان قزوین راهی آبیک شد و به عنوان نمایندهی امام جمعه در بسیج اقشار برای حفظ دستاوردهای نظام کوشید. سرانجام در 27 دیماه 1365 در عملیات کربلای پنج در منطقهی شلمچه بر اثر ترکش خمپاره در سنّ 31 سالگی جان به جانآفرین تسلیم کرد و به فیض عظمای شهادت نایل آمد و در گلزار شهدای پل سفید سمنان در کنار برادر شهیدش آرام گرفت.
احمد عالیزاده فرزند دوستعلی در تاریخ 4/8/1346 در شهر اردبیل پا به عرصهی وجود نهاد.
وی پس از طی دوران کودکی قدم به مدرسه نهاد و در کنار تحصیل از کار و کوشش برای کمک به پدر در تأمین بخشی از هزینههای زندگی غافل نگردید. او پس از پایان مقطع ابتدایی، در دوران جنگ تحمیلی به استخدام ارتش درآمد و پس از طی دورههای آموزشی لازم در تهران و شیراز به لشکر 88 زاهدان پیوست و عازم مناطق جنگی جنوب کشور گردید و به مبارزه با دشمن متجاوز بعثی پرداخت.
او در جریان حملهی سراسری عراق در تاریخ 31/4/1367 در منطقهی عملیاتی سومار، ضمن نشان دادن شجاعتی بیمثال و جسارتی بینظیر، در حالی که به شدت زخمی شده بود، در سنّ 21 سالگی به اسارت دشمن درآمد و در اثر شدت جراحات وارده و رفتار رژیم به مقام شهادت نایل آمد و نام او نیز در زمرهی شهدای مظلوم ایران به ثبت رسید و پیکر پاکش در گلزار بهشت فاطمه اردبیل به خاک سپرده شد.